حديث آرزومندي جوابي هم نميارزد
شاعر : خواجوي کرماني
خمار آلودهئي آخر شرابي هم نميارزد | | حديث آرزومندي جوابي هم نميارزد | اگر گنجي نميارزد خرابي هم نميارزد | | خرابي همچو من کو مست در ويرانها گردد | که اين مجلس که من دارم ربابي هم نميارزد | | سزد چون دعد اگر هر دم برآرم بي رباب افغان | گر انعامي نميشايد ثوابي هم نميارزد | | گدائي کو کند دائم دعاي دولت سلطان | که اين مرکب که من دارم رکابي هم نميارزد | | بدين توسن کجا يارم که با او همعنان باشم | سلامي گر نميشايد جوابي هم نميارزد ؟ | | بگوي اين پيک مشتاقان بدانحضرت که مهجوري | بغربت ماندهئي آخر خطائي هم نميارزد | | چه باشد گر غريبي را بمکتوبي کني خرم | سر آبي چنين آخر سرابي هم نميارزد | | بيا بر چشم من بنشين اگر سرچشمهئي خواهي | دريغ اين چشم بيدارم که خوابي هم نميارزد | | تو در خواب خوش نوشين و من در حسرت خوابي | دل محرور بيماري لعابي هم نميارزد | | بدين مخمور دردي نوش از آن مي شربتي در ده | دريغا جان مستسقي ببي هم نميارزد | | تو آب زندگي داري و خواجو تشنه جان داده | |
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}